از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید لغت ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  رضا ساعي شاهي - سایت حوزه
1) انفطار : شکاف برداشتن [ نظرات / امتیازها ]
  احمد يوسفي - مهدی محمودیان
1) انْفَطَرَتْ : شکافته شد [ نظرات / امتیازها ]
2) انْتَثَرَتْ : متلاشی و از هم پاشیده شد . [ نظرات / امتیازها ]
3) الْبِحارُ : دریاها [ نظرات / امتیازها ]
3) فُجِّرَتْ : شکافته شد [ نظرات / امتیازها ]
4) بُعْثِرَتْ : زیرو رو گردید ، باز شد ، آشکار شد . [ نظرات / امتیازها ]
5) أَخَّرَتْ : پس انداخت ، باقی گذاشت [ نظرات / امتیازها ]
  اعظم زارع بيدکي - پرتوی از قرآن جلد (3)
2) الکواکب : جمع کوکب: ستاره، برق و شعاع آهن و برافروخته‏گى آن، شدت گرما، شمشیر، آب، گیاه بلند، سرور قوم، کوه، بزرگ از هر چیز.
 توضيح : کوکب (فعل ماضى):آهن برافروخت و برق زد. [ نظرات / امتیازها ]
2) انتثرت: : پراکنده شد، از هم گسیخت، فروریخت. افتعال از نثر: چیزى را بپراکند و فروریخت. [ نظرات / امتیازها ]
3) فجرت: : پى در پى راه بازگردید و راه یافت. بندها و موانع
 توضيح : مجهول از باب تفعیل: پى در پى راه بازگردید و راه یافت. [ نظرات / امتیازها ]
4) بعثرت: : زیر و زبر شد، برانگیخته گردید. [ نظرات / امتیازها ]
  حسن حميدي سولا - تفسیر مبین استاد ابوالفضل بهرام پور
1) اذا : زمانی که [ نظرات / امتیازها ]
1) انْفَطَرَتْ (فطر) : شکاف برداشت ، درهم شکافت [ نظرات / امتیازها ]
2) کواکب جمع کوکب : ستارگان [ نظرات / امتیازها ]
2) انْتَثَرَتْ (نثر) : پراکنده شد ، از هم پاشید [ نظرات / امتیازها ]
3) بحار جمع بحر : دریاها [ نظرات / امتیازها ]
3) فُجِّرَتْ : جاری شد ، شکافته شد [ نظرات / امتیازها ]
4) بُعْثِرَتْ : زیر و رو شد [ نظرات / امتیازها ]
5) «مَا قَدَّمَتْ» : آنچه پیش فرستاد [ نظرات / امتیازها ]
5) «مَآ أَخَّرَتْ» : آنچه پس انداخت ، آنچه باقی گذاشت
 توضيح : ( مراد آن اعمالی است که پس از مرگ نیز پرونده اش بسته نمی شود.) [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - استاد خرمدل
1) «إِنفَطَرَتْ»: : شکافته شد. درز برداشت [ نظرات / امتیازها ]
2) «إنتَثَرَتْ» : : پراکنده شد. از هم پاشید [ نظرات / امتیازها ]
3) «فُجِّرَتْ»: : برجوشانده شدند و راه آنها به هم بازگردانده شد
 توضيح : . یعنی کوهها و تپه‌ها و ارتفاعات سواحل دریاها برداشته شد و آب دریاها به هم آمیخته گردید. منفجر گردانده شد. یعنی اتمهای دو عنصر اساسی آب، اکسیژن و ئیدروژن، بر اثر یک جرقّه و واکنش، آزاد و منفجر گردید [ نظرات / امتیازها ]
4) «بُعْثِرَتْ» : زیر و رو گردانده شد. پراکنده و گشوده گردانده شد [ نظرات / امتیازها ]
5) «مَا قَدَّمَتْ»: : کارهای نیکی که کرده است.
 توضيح : کارهای نیکو یا زشتی که انسان در زندگانی خود انجام داده است و پیش از مرگ بدانها دست یازیده است. [ نظرات / امتیازها ]
5) «مَآ أَخَّرَتْ»: : کارهائی که آثار آنها بعد از او در دنیا باقی مانده است و نتائج آنها به او رسیده است،
 توضيح : از قبیل مقاصد رحمانی همچون خیرات و صدقات جاریه و بناها و کتابهای مفید، یا مقاصد شیطانی همچون بدعتها و نوشته‌های بد و قمارخانه‌ها و مشروب‌خانه‌ها، و غیره. یا کارهای نیکی که بر اثر سهل‌انگاری نکرده است [ نظرات / امتیازها ]
  سمانه عباس نژاد - قرآن در خانه
2) الکواکب : ستارگان [ نظرات / امتیازها ]
5) قدمت : از پیش فرستاد [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - ترجمه المیزان
1) فطر : شکافتن
 توضيح : کلمه فطر به معنای شکافتن و کلمه انفطار به معنای شکافته شدن است
[ نظرات / امتیازها ]
3) تفجیر : در مجمع البیان گفته کلمه تفجیر به معنای آن است که به اصطلاح فارسی آب نهر را به خاطر زیاد شدن بشکند ، و بند را آب ببرد. [ نظرات / امتیازها ]
4) بعثرة : پشت و رو کردن، و باطن چیزی را ظاهر ساختن می‏آید. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور(10جلدى)، ج‏10، ص: 406
1) «انفطار» : شکافته شدن
 توضيح :
«انفطار» به معناى شکافته شدن است، «فطر» و «افطار» نیز به همین معناست، زیرا روزه با غذا خوردن مى‏شکافد. «انفطار» و «انشقاق» به یک معناست، لکن در انفطار بعد از شکافتن به چیزى مى‏رسیم، بر خلاف انشقاق، چنانکه عرب در حفر قنات مى‏گوید:
«فطرتُ» چون بعد از شکافتن زمین، به آب مى‏رسد. [ نظرات / امتیازها ]
3) فجر : بروز شکاف و باز شدن راه
 توضيح :

«فجر» به معناى بروز شکاف و باز شدن راه است و «تفجیر»، بیانگر عظمت و شدّت شکافته شدن کوههاست.
در کلمه‏ «بُعْثِرَ» هم معناى «بعث» (به پا خواستن) است و هم معناى «ثور» (دگرگون شدن)، لذا راغب در مفردات گفته است که بعید نیست فعل‏ «بُعْثِرَ» مرکّب از این دو فعل باشد، یعنى زیر و رو شدن خاک‏ها و برپاخاستن مردگان.
پیوند میان آسمان و زمین و دریا و خشکى به گونه‏اى است که هرگاه نظام یکى از آنها به هم بخورد، نظام همه چیز به هم مى‏خوردت [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرنمونه
2) کواکب : کواکب جمع کوکب در لغت عرب معانى زیادى دارد از جمله : ستاره به طور اعم ، و ستاره زهره به طور اخص ، سفیدى که در چشم ظاهر مى‏شود ، گیاهان بلند ، شکوفه درختان ، درخشندگى فولاد ، نوجوان زیبا ، شمشیر ، آب ، رئیس یک جمعیت ، و غیر آن . [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرنور
2) اِنتثار : پراکندگى
 توضيح : به چیزى که بر سر عروس مى‏ریزند، نثار گویند. [ نظرات / امتیازها ]
4) بُعثر : در کلمه «بُعثر» هم معناى «بعث» (به پا خواستن) است و هم معناى «ثور» (دگرگون شدن)، لذا راغب در مفردات گفته است که بعید نیست فعل «بُعثر» مرکّب از این دو فعل باشد، یعنى زیر و رو شدن خاک‏ها و برپاخاستن مردگان [ نظرات / امتیازها ]
  عبد بائس - تفسیر مجمع البیان
1) انفطار : شکاف‏ برداشتن و پاره گردیدن و شکافته شدن
 توضيح : نظیر دو واژه «انشقاق» و «انصداع». واژه «انفطرت» در آیه از این ماده است. [ نظرات / امتیازها ]
2) انتثار : پراکنده شدن
 توضيح : واژه «انتثرت» در آیه از ماده «نثر» و از همین ریشه است [ نظرات / امتیازها ]
3) تفجیر : انفجار و از هم شکافتن
 توضيح : واژه «فجور» نیز از این ریشه و به معنى شکافتن مرزها و بیرون رفتن از چارچوب قانون و مقررات و بدکارى و گناه آمده است. واژه «فجر» نیز از همین ماده، و به معنى شکافتن تاریکى و بردمیدن روشنایى از دل آن آمده است. [ نظرات / امتیازها ]
4) بعثرت : زیر و رو شدن و واژگونه گردیدن [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور
1) إنفطرت : شکافته شد . [ نظرات / امتیازها ]
2) انتَثَرَتْ : پراکنده شد . [ نظرات / امتیازها ]
3) فُجِّرَتْ : برجوشانده شدند . آب دریا ها به هم آمیخته گردید و منفجر گردانده شد . [ نظرات / امتیازها ]
4) بُعْثِرَتْ : زیر و رو گردانده شد [ نظرات / امتیازها ]
  محمد حسن (محمود) سبط الشيخ
1) اذا : هرگاه
 توضيح : اذا : برای زمان انجام کار در استقبال و ادات شرط به کار می رود ، به همین خاطر در ترجمه آن هرگاه آورده شد.
[ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه علمدار - تفسیر هدایت
2) انتثرت : فروریختن و پراکنده شدن
 توضيح : انتثرت
انتثار فرو ریختن و پراکنده شدن چیزى در جهتهاى گوناگون است، و راغب در مفردات خود گفته است: نثر به معنى پراکندن و متفرق کردن است،
[ نظرات / امتیازها ]
  علي کمالي
1) السَّماء : آسمان [ نظرات / امتیازها ]