● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر اثنا عشری
2) وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ (2)
وَ أَنتَ حِلٌّ: و حال آنکه تو ای پیغمبر فرود آمدهای، بِهذَا البَلَدِ: بدین شهر.
بیان- با آنکه مکّه معظّمه محل امن و مثاب خلق و میقات حج و مکان بیت الحرام و محل حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام است، سوگند را مقیّد ساخت به فرود آمدن حضرت رسالت در او، به جهت اظهار مرتبه فضل آن حضرت و اشعار بر آنکه مرتبه و مزیّت شرف مکان به سبب مرتبه و شرف اهل آن است. یعنی اینکه شهر به جهت آنکه تولد تو در اینجاست و در آن نزول اجلال نمودهای، شایسته آن است که به آن سوگند خورند.
تفسیر 1- نزد بعضی معنی آنکه قسم به اینکه بلد در حالی که تو حلالی به اینکه، یعنی بر تو حلال است آنچه دیگران را حلال نبوده و نیست از کشتن و اسیری. و اینکه در ساعتی از روز فتح مکّه بود که حق تعالی به آن امر نمود که کافران مکه را بکشد و اسیر کند، چنانچه اینکه کار را نمود. بعد فرمود: به درستی که خدا حرام گردانید مکّه را از روزی که بیافرید آسمان و زمین را، پس مکّه حرام است تا قیامت، و حلال نبوده هیچ کس را که پیش از من بوده، و هرگز حلال نشود کسی را بعد از من، و مرا حلال نیست مگر یک ساعت آن روز که حلال بود. پس درخت او را نباید قطع کرد و گیاه او را نباید برید و صید او را نتوانرمانید و لقطه آن حلال نیست، مگر برای کسی که تعریف کند.
تفسیر 2- آیه آنکه (لا) نافیه یعنی سوگند نمیخورم به اینکه بلد و حال آنکه تو حلال در آن و منتهک الحرمه و مستباح العرض و غیر محترم بودی. و از حضرت صادق علیه السّلام مروی است که قریش تعظیم اینکه بلد میکردند و استحلال عرض پیغمبر مینمودند. حق تعالی اینکه آیه نازل فرمود: ای پیغمبر با وجود عظم حرمت تو، ایشان استحلال قصد تو کنند در آن و اخراج تو را از آن حلال میدانند چنانچه صید در خارج حرم حلال میدانند. و حال آنکه در آن قاتل پدر خود را مؤاخذه نکنند و پوست درخت حرم را به گردن خود میآویزند، پس ایمن شوند از قصاص و هیچ کس متعرض کسی نشود، با وجود بر اینکه عرض تو را حلال دانند. حق تعالی ایشان را عتاب و عیب فرمود.«1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3)
وَ والِدٍ: و سوگند به پدر که آدم ابو البشر، و خلقت او اعجب از خلقت ذریّه او است یا حضرت ابراهیم علیه السّلام که پدر حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بانی کعبه معظّمه است در مکه، وَ ما وَلَدَ: و به آنچه زاده است آن را آدم که تمام ذریّه اویند. که عمّار زمیناند.
در مجمع- از حضرت صادق علیه السّلام مروی است که یعنی آدم و آنچه تولد یافته از انبیاء و اوصیاء و اتباع ایشان.«2»
در کافی- به حدیث مرفوع از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام قال: «و من ولد من الائمّة»«3»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ (4)
لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ: (جواب قسم) هر آینه به تحقیق ما آفریدیم انسان را، فِی کَبَدٍ: در سختی و رنج.
1- شبهه نیست که آدمی به انواع رنج و زحمت گرفتار است در ابتدا و انتها، از ظلمت رحم و ضیق آن، تولد و رضاع و فطام و معاش و تکالیف شرعیه و موت و بعث و حساب و عقاب و غیر آن از سایر مصائب دنیا و شدائد آخرت.
2- نزد إبن عباس «کبد» به معنی استوا و استقامت است یعنی آفریدیم آدمی را منتصب القامه و ایستاده بر هر دو پای خود، بر خلاف حیوانات دیگر که آنها به روی افتاده راه میروند.
3- نزد بعضی مراد به کبد، شدت امر و نهی است. یعنی ما آدمی را خلق کردیم برای آنکه متعبد شده در عبادات شاقّه تا بداند که دنیا دار مشقّت و محنت است و بهشت دار ریاض و نعمت.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) أَ یَحسَبُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ (5)
أَ یَحسَبُ أَن لَن یَقدِرَ: (استفهام انکاری) آیا گمان دارد اینکه قوی جاحد معاند اینکه هرگز قادر نباشد، عَلَیهِ أَحَدٌ: بر او کسی که از او انتقام معاندت و دشمنی او با پیغمبر بکشد و مکافات ایذا و آزار را بدو رساند. مراد آن که ظن او آن است که قیامت قائم نشود و کسی اینکه انتقام از او نکشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) یَقُولُ أَهلَکتُ مالاً لُبَداً (6)
یَقُولُ: گوید از روی تحسر، وقتی که قیامت واقع شود: أَهلَکتُ مالًا لُبَداً: هلاک کردم یعنی ضایع ساختم در دنیا مالی انبوه و بسیار. روایت است که ابو الاشدین رشوه به مردم دادی تا پیغمبر را اذیت کنند. گویند صدور اینکه قول از او در دنیا بوده که از روی افتخار به اصحاب خود میگفت من مال بسیار در عداوت پیغمبر انفاق نمودم«1». بنا به قولی مراد به اینکه انسان، عمرو بن عبد ود است، در حینی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روز خندق اسلام بر او عرضه داشت و او ابا نمود و آن حضرت او را به قتل رسانید. مراد کثرت انفاق او است در جاهلیت به ریا که آن را از مفاخر میدانستند. به هر تقدیر حق تعالی انکار او فرماید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) أَ یَحسَبُ أَن لَم یَرَهُ أَحَدٌ (7)
أَ یَحسَبُ: آیا گمان میکند اینکه شخص معاند، أَن لَم یَرَهُ أَحَدٌ: آنکه
ندیده است او را هیچ کس، (استفهام انکاری یعنی) گمان میکند کسی او را ندیده! چنین نیست، خدای او را دیده و نیّت او را دانسته و بر آن قصد که انفاق نموده مجازات خواهد داد، و از او مطالبه خواهد کرد که مال را از کجا آورده و در کجا خرج نمودی! چنانچه از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است که حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: لا تزول قدما عبد یوم القیمة حتّی یسئل عن اربع: عن عمره فیما افناه و شبابه فیما ابلاه و عن ماله من اینکه اکتسبه و فیما انفقه و عن حبّنا اهل البیت: فرمود: قدم برندارد بنده روز قیامت تا آنکه سؤال میشود از چهار چیز:
1- از عمر او در چه چیز فانی کرده.
2- از جوانی او در چیز کهنه کرده آن را.
3- از مال او که از کجا بدست آوردی و در چه چیز صرف نمودی.
4- از دوستی ما اهل بیت (علیهم السّلام)«1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر خسروی
2) - و تو ( یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله) در اینکه شهر مقیم میباشی و نازل در آن هستی (و حلّ بمعنی حال از حلول است بمعنی نزول) (و شرف اینکه شهر بوجود تو مزید گشته است و مکه مشرفه از آنجهت است چنانکه مدینه طیّبه بواسطه بدن طیّب او که در حیات و ممات پاک و طیّب شده است).
و بقولی: معنای آن اینست که تو در اینکه شهر محلّ هستی ضدّ محرم و مراد اینستکه کشتن هر کس که از کافران ببینی بر تو حلال است و اینکه موقعی بود که در روز فتح مکّه مأمور بقتال شد و خدا برای او قتال و قتل را حلال فرمود چنانکه خود او صلّی اللّه علیه و آله فرمود: لا یحلّ لاحد بعدی و لم یحلّ لی الاساعة من نهار یعنی حلال نبود برای هیچکس پیش از من و حلال نیست برای هیچکس بعد از من و برای من حلال نشده است جز ساعتی از روز (مروی از إبن عباس و مجاهد و قتاده و عطاء) و اینکه وعدهای از جانب خدا برای پیمبرش بود که داخل مکّه خواهد شد تا اینکه در آن قتال کند و بدست خود آنرا فتح کند
و برای او حلال باشد آنچه از کشتن و فرمان دادن که بخواهد و خدای سبحانه باین وعده وفا فرمود و او کرها و از روی غلبه داخل مکّه شد و إبن اخطل را با آنکه بپرده کعبه آویخته بود و همچنین مقیّس بن صبابه و غیر آنها را بکشت.
و بقولی معنا اینستکه کافران در اینکه شهر هتک حرمت ترا کردند و هتک احترام و عرض و آبروی ترا حلال شمردند و برای اینکه شهر حرمتی نماند در صورتی که هتک حرمت تو شد (و اینکه قول ابی مسلم است و مروی از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود قریش اینکه شهر را بزرگ میشمردند و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در آن مستحل قرار دادند لذا خدا فرمود من باین شهر قسم نمیخورم و حال آنکه تو در اینکه شهر بحلّ گشتی یعنی ترا تکذیب کردند و دشنامت دادند و با آنکه کسی قاتل پدر خود را در آنجا متعرض نمیشد حرمت رسولخدا را مرعی نداشتند و خون او را بحلّ شمردند و لذا خداوند در اینکه آیه آنها را نکوهش فرموده است).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) - و قسم بزاینده و آنچه بزاید (بقولی یعنی آدم و ذریه او- و بقولی یعنی آدم و اولاد او از انبیاء و اوصیاء علیهم السلام مروی از ابی عبد اللّه علیه السّلام- و بقولی مراد حضرت ابراهیم و پسرش اسماعیل علیه السّلام و ذریه او که پس از قسم ببلد مکّه قسم ببانی آن که حضرت ابراهیم بوده و اولاد او که عرب باشند یاد فرموده است چون آنها اختصاص ببلد مکّه دارند- و بقولی مقصود هر پدر و فرزندی است).
(در تفسیر روح البیان گوید که خلاصه ترجمه آن اینکه است که: والد پیامبر علیه السّلام است و ما ولد امّت مرحومه اوست چنانکه فرمود إنّما انا لکم مثل الوالد اعلّمکم امر دینکم.
و بعلی علیه السّلام فرمود: انا و أنت أبوا هذه الامة- و بهمین جهت ناظر است فرمایش او که فرمود: هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع میگردد جز سبب و نسب من و آن سبب دین و نسب تقوی است و نیز آیه مبارکه النّبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه امّهاتهم مادر بودن زنان آنحضرت اقتضا دارد که خود آنحضرت پدر باشد).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) - حقّا که ما انسانرا در تعب و رنج و سختی آفریدیم (مصائب دنیا و شدائد آخرت را باید تحمل کند (از إبن عباس و سعید بن جبیر و حسن) و بقولی خلقی خداوند نیافریده است که مانند آدمیزاد با مشقات و سختیها دست بگریبان باشد و معذلک او ضعیفترین مخلوقات است.
و بقولی کبد یعنی استواء و استقامت یعنی انسان بر دو پا راست ایستاده است و سایر جانوران برو و بر چهار پا راه میروند- و بقولی مقصود شدت امر و نهی است یعنی او را خلق کردیم که ما را بعبادات شاقه پرستش کند در سرما غسل کند و در دل شب از خواب برای نماز برخیزد و برخلاف هوای نفس کار کند و بداند که دنیا دار کبد و مشقت است و بهشت دار راحت و نعمت.
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: یکی از برداشت های آزاد بنده از این آیه این است که:
انسان زاده رنج است؛ همانطور که جسم مادی انسان در رنج آفریده می شود، انسانیت انسان و فرهیختگی و فرزانگی او نیز از دل رنج و تحمل دوره صیروریت زاییده می شود.همچنین است تمام زایش ها و آفرینندگی ها و یسرهای مادی و معنوی که از دل عسر ها بیرون می آید،
2)
: سلام برداشتم از کبد همان رنج است نه درد اعتقاد دارم بین درد و رنج فرق وجود دارد درد مفهومی است اکه انسان با فیزیک بدنی درک میکند ولی رنج نوعی آزار روحی است و چون خداوند صلح کل است رنج به تبیر دیگر همان امید است و رنج انگیزه حرکت است مثل امید پس فکر میکنم یا چنین می فهمم رنج همان امیدی است که با سختی و تلاش بدست می آید
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) - آیا (اینکه انسان میپندارد که چون نافرمانی خدای تعالی را کرد و مرتکب اعمال زشت شد) کسی قادر بر عقاب او نیست (اینکه بدگمانی است و هرگز چنین پنداری نکند)- و یا اینکه شخص مغرور بمال خود گمان میکند کسی قادر نیست اینکه مال را از او بستاند- و یا گمان میکند که کسی نیست از او بپرسد اینکه مال را از کجا بدست آوردهای و در چه راه خرج کردهای.
و بقولی اینکه آیه در باره ابا الاسد بن کلده که مردی از جمح بوده است و بسیار سخت خلقت و قوی بوده که بر فرشی عکاظی مینشسته یا میایستاده و ده نفر از زیر پای او میکشیدند و فرش پاره میشده و او از جای خود حرکت نمیکرده است و خدا در باره او فرموده است که گمان میکند کسی بر او قدرتی ندارد و میگوید:
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) - من مال بسیاری را از دست داده و (در دشمنی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خرج کردهام (و باین کار افتخار میکرده است).
و بقولی گفتهاند آیه در شأن (حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف) است که گناهی میکرد و از حضرت استفتاء مینمود و حضرت او را امر بدادن کفّاره میفرمود و او میگفت: (مال من در کفّارات و نفقات از روز که داخل دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شدم مصرف گردید).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) - آیا گمان میکند کسی او را ندیده است (تا مطالبه کند که از کجا آنرا بدست آورده و در چه جا خرج کرده است (از قتاده و سعید بن جبیر) (و إبن عباس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که فرمود: عبد قدم بر نمیدارد مگر اینکه از چهار چیز از او پرسش میشود- از عمرش که آنرا در چه تمام و فنا کرده است- از مالش که از کجا آنرا جمع کرده و در چه راه آنرا خرج کرده است- و از عملش که بآن در چه عمل کرده است- و از دوستی ما اهل بیت-).
و بقولی- یعنی او دروغ میگوید آنچه میگوید انفاق نکرده است و خدا میفرماید او پنداشته است که خدا او را ندیده است که اینکار را کرده یا نکرده است خرج نموده یا ننموده است!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1) 1 - سوگند مؤکّد خداوند به شهر مکه
لا أُقسم بهـذا البلد
حرف «لا» در «لا أُقسم»، زاید و تأکیدى بر سوگند است. برخى گفته اند: «لا أُقسم» با همین ترکیب، کلمه قسم است و در سوگند مؤکّد، به کار مى رود، و برخى دیگر آن را براى نفى قسم دانسته و گفته اند: مراد این است که مدّعا بقدرى واضح است که سوگند نمى خواهد.
2 - شهر مکه، سرزمینى باعظمت در پیشگاه خداوند
لا أُقسم بهـذا البلد
تعبیر «لا أُقسم» ـ چه سوگند باشد و یا نفى سوگند ـ بیانگر عظمت شهر مکه است; زیرا در هر دو صورت، حاکى از شایستگى مکه براى سوگند است. جز این که در صورت نفى قسم، علاوه بر آن مى رساند که محتواى «لقد خلقنا الإنسان فى کبد» واضح و بى نیاز از سوگند است.
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: سلام.نمی تونیم بگیم منظور شهر مکه نیست و سرزمین دیگریست که قسم خوردن به آن درست نیست؟!
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) 1 - شهر مکه، داراى محرّماتى ویژه و احکامى خاص است.
لا أُقسم ... و أنت حلّ بهـذا البلد
جمله «و أنت حلّ ...»، یکى از خصایص پیامبراکرم(ص) را بیان کرده است و آن اباحه برخى از امورى است که بر دیگران مباح نبود. بنابراین شهر مکه براى غیر پیامبر(ص)، احکامى ویژه و محرّماتى خاص دارد.
2 - تکلیف پیامبر(ص) درباره محرّمات شهر مکه، با دیگر مردم یکسان نبود.
و أنت حلّ بهـذا البلد
«حِلٌّ» و «حَلالٌ»، به یک معنا است و به مردى که از احرام بیرون آمده و یا از حرم خارج شده باشد، «حَلال» و «مُحِلّ» گفته مى شود(مفردات راغب). بر این مبنا «حِلّ» بودن پیامبر(ص); یعنى، آنچه درباره مکه بر دیگران تحریم شده، براى آن حضرت مباح است. در این معنا جمله «و أنت حلّ»، مستأنفه خواهد بود. مشهور گفته اند: محرمات مکه براى حضرت رسول(ص)، تنها در «لحظه اى از روز فتح مکه» مباح شد و در غیر آن زمان با دیگران یکسان بوده است.
3 - مردم مکه، حرمت پیامبر(ص) را پاس نداشته، به ساحت آن حضرت اسائه ادب مى کردند.
و أنت حلّ بهـذا البلد
«حِلّ» نقطه مقابل «حرمت» است; اطلاق آن بر امور حلال، از باب توصیف به مصدر است(مصباح). حلال شمرده شدن پیامبر(ص)، به این معنا است که آن حضرت را از حقوق اجتماعى خود در مکه محروم کرده و او را همسان دیگر ساکنان مکه، گرامى نمى داشتند.
4 - پیامبر(ص)، هنگام نازل شدن سوره «بلد»، در شهر مکه سکونت داشت.
و أنت حلّ بهـذا البلد
این احتمال وجود دارد که «حِلّ» به معناى اقامت کننده باشد، آن گونه که در البحرالمحیط آمده است. بر این مبنا این کلمه یا مرادف «حالٌّ» و یا مصدر و به معناى «حلول» است و توصیف پیامبر(ص) به آن، براى مبالغه در استقرار آن حضرت در مکه خواهد بود.
5 - سکونت پیامبر(ص) در مکه، مایه عظمت و ارجمندى آن شهر بود.
لا أُقسم ... و أنت حلّ
جمله «و أنت حِلّ»، حالیّه و بیانگر علت سوگند یادکردن خداوند است.
6 - تجویز آزار رسانى به پیامبر(ص) از سوى ساکنان مکه، هتک حرمت آن سرزمین و اقدامى شگفت انگیز است.
لا أُقسم بهـذا البلد . و أنت حلّ بهـذا البلد
جمله «و أنت حلّ» ـ در سومین معناى «حلّ» (حلال شمردن نقض حریم پیامبر(ص) ـ بیانگر نمونه اى براى آیات بعد است که انسان را با رنج و زحمت، همراه خوانده است. خداوند با بیان آزار رسانى مردم مکه، به پیامبر(ص) و ابراز تعجب از رفتار آنان، رسول اکرم را براى شکیبایى و مقاومت در برابر آزارهاى آنان، آماده مى سازد.
7 - «عن ابراهیم بن ابى یحیى قال: سئل أبوعبداللّه(ع) عن قول اللّه تعالى «لااُقسم بهـذا البلد و أنت حلّ بهـذا البلد» قال إنّ قریشاً کانوا یُحرّمون البلد ... فاستحلّوا من نبىّ اللّه(ص) الشتم و التکذیب فقال: لا أُقسم بهـذا البلد و أنت حلّ بهـذا البلد «إنّهم عظّموا البلد و استحلّوا ما حرّم اللّه تعالى;(1)
از ابراهیم بن ابى یحیى روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) از سخن خداى تعالى «لا اُقسم بهـذا البلد . و أنت حلّ بهـذا البلد» سؤال شد، امام فرمود: قریش احترام شهر [مکه] را نگه مى داشتند ... ولى ناسزاگویى و تکذیب پیامبرخدا(ص) را حلال شمردند[و حرمت مکه را درباره ایشان رعایت نکردند]. پس خدا فرمود: «لا اُقسم بهـذا البلد. و أنت حلّ بهـذا البلد» آنان براى این شهر عظمت قائل شدند، ولى حرام خداى تعالى را حلال شمردند».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) 1 - سوگند خداوند به ابراهیم و اسماعیل(ع)
و والد و ما ولد
سخن گفتن از مکه در آغاز سوره، قرینه است بر این که «والد و ما ولد»، پدر و فرزندى اند که با مکه ارتباط تنگاتنگى داشتند. آشکارترین مصداق آن دو، حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل است.
2 - اسماعیل، فرزندى شایسته براى ابراهیم(ع)
و والد و ما ولد
تعبیر «ما ولد» در مورد انسان ـ با آن که درباره عاقلان، عبارت «من ولد» گفته مى شود ـ از تحسین برانگیز بودن موضوع حکایت دارد; زیرا کلمه «ما» ـ که ابهام بیشترى دارد ـ نشان مى دهد که حقیقت موضوع و عظمت آن، قابل تعریف نیست.
3 - ابراهیم و اسماعیل(ع)، در تأسیس مکه نقش به سزایى داشتند.
لا أُقسم بهـذا البلد ... و والد و ما ولد
4 - ابراهیم و اسماعیل(ع)، پدر و فرزندى ارجمند در پیشگاه خداوند
و والد و ما ولد
سوگند خداوند بر عظمت چیزى دلالت دارد که به آن سوگند یاد شده است. نکره آمدن «والد» نیز براى تعظیم است.
5 - وجود افرادى شایسته و ارجمند در سلاله ابراهیم
و ما ولد
ممکن است مراد از «ما ولد»، ذرّیه ابراهیم(ع) در طول تاریخ باشد. در این صورت ـ به قرینه سوگند خداوند ـ مراد افراد گرانقدر آنان است.
6 - سوگند خداوند به انسان تولیدمثل کننده و فرزندانش
و والد و ما ولد
واژه «والد» ممکن است به شخص خاصى نظر نداشته باشد; بلکه اسم جنس بوده و بر هر انسان مذکر و یا حتى مؤنثى که در تولید مثل نقش داشته باشند، اطلاق گردد (ر. ک: لسان العرب). در این صورت شگفتى تکثیر نسل و نقش اعجاب برانگیز پدر و مادر در آن و نیز عظمت فرزند به وجود آمده از آنها، راز سوگند خداوند به آنان است.
7 - «[فى المجمع] فى قوله «و والد و ما ولد» ... قیل آدم و ما ولد من الأنبیاء و الأوصیاء و اتباعهم عن أبى عبداللّه(ع);(1)
[در مجمع البیان] درباره قول خدا «و والد و ما ولد» آمده است: گفته شده که مقصود آدم و فرزندانش از پیامبران و اوصیا و پیروانشان مى باشد و این معنا از امام صادق(ع) روایت شده است».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) 1 - خداوند، آفریننده انسان ها است.
لقد خلقنا الإنسـن فى کبد
2 - انسان موجودى فرو رفته در سختى و رنج
لقد خلقنا الإنسـن فى کبد
«کبد» به معناى مشقت است. (مفردات راغب)
3 - خداوند، با سوگند به شهر مکه و حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع)، برآمیخته بودن زندگانى انسان با رنج و سختى، تأکید کرده است.
لا أُقسم ... لقد خلقنا الإنسـن فى کبد
این آیه، جواب قسم هایى است که در آیات پیشین آمده بود.
4 - انسان، آفریده اى راست قامت و داراى اعتدال و به دور از هرگونه افراط و تفریط
لقد خلقنا الإنسـن فى کبد
برخى از اهل لغت، «کبد» را به معناى استوا و استقامت دانسته و برخى دیگر آن را، راست قامت معنا کرده اند. (لسان العرب)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) 1 - رفتار برخى از انسان ها، بسان کسى است که خود را شکست ناپذیر و تواناترین موجود مى پندارد.
أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
فاعل «یحسب» ضمیرى است که به «الإنسان» در آیه قبل برمى گردد و به قرینه آیات بعد، روى سخن با مؤمنان حقیقى نیست; بلکه کافران و یا آنها و منافقان مورد نظر هستند. بنابراین باید گفت: عموم «الإنسان»، یا عموم عرفى است و مراد بیشتر مردمى است که در زمان نزول این آیات، در مکه بوده و از زمره مؤمنان حقیقى نبودند و یا ارجاع ضمیر به آن، به صورت استخدام بوده و تنها بخشى از افرادِ مرجع ضمیر، مقصود هستند.
2 - وجود قدرتى برتر و غالب در برابر تمام انسان ها، حتى در اوج قدرت مندى آنان
أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
3 - خودبزرگ بینى و افتخار به قدرت، مذموم و مورد نکوهش خداوند
أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
4 - اعتقاد به آفریننده بودن خداوند، ناسازگار با پندار عجز براى او در برابر انسان
خلقنا الإنسـن ... أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
5 - توجه به همراه بودن زندگانى با سختى ها، مایه پى بردن انسان به ضعف خویش در برابر خداوند
فى کبد . أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
6 - آمیخته بودن زندگانى انسان با رنج و سختى، نشان برخوردار نبودن او از برترین قدرت
الإنسـن فى کبد . أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
ارتباط این آیه با آیه قبل، گویاى آن است که بیان دشوارى هاى زندگانى انسان، براى اثبات مقهور بودن وى و بى پایه بودن خود برتربینى او است.
7 - توجه به عجز انسان در برابر قدرت خداوند، مانع انکار معاد
أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
جمله «أهلکت مالاً لبداً» (در آیه بعد)، مى تواند حاکى از آن باشد که گوینده آن، به این دلیل انفاق ها را اتلاف مال مى داند که منکر پاداش پس از مرگ است. در این صورت آیه شریفه، ریشه آن پندار را مى زند و مى گوید: مگر انسان گمان مى کند که کسى قادر نیست او را حیات بخشیده و به او پاداش دهد که مى گوید: انفاق هایم مایه اتلاف اموالم شد؟ آرى خداوند بر اعاده او قدرتمند است; گرچه انفاق هاى چنین شخصى در آن روز پاداشى نخواهد داشت.
8 - فریفته شدن به ثروت و قدرت، زمینه ساز انکار معاد
أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
مفاد آیه شریفه، ممکن است این باشد که فرد قدرتمند، نباید گمان کند که کسى قادر بر زنده ساختن و محاسبه و عذاب او نیست. هم چنین به قرینه آیه بعد، فرد ثروتمند را از فریفته شدن به ثروت خویش و پندار رهایى از حساب و نظارت خداوند، برحذر داشته شده است.
9 - آفرینش نخست انسان، دلیل قدرت خداوند بر اعاده حیات او است.
لقد خلقنا الإنسـن ... أیحسب أن لن یقدر علیه أحد
چنانچه در این آیه، سخن از قدرت خداوند بر معاد باشد، تعبیر «لقد خلقنا» در آیه قبل، براى رفع استبعاد معاد خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) 1 - به رخ کشیدن انفاق اموالى انبوه و مباهات به آن، ورد زبان قلدر مآبان گردنکش
یقول أهلکت مالاً لبدًا
«یقول» مضارعى است که استمرار را مى رساند. فاعل آن کسى است که در آیه قبل، به «فریفته قدرت خویش» توصیف شده است. «لبداً»; یعنى، انباشته (مفردات راغب). مفاد آیه شریفه این است که گوینده این سخن، اهل انفاق بوده است; ولى به دلیل تفاخر یا ریاکارى و یا اتلاف نامیدن انفاق، مورد مذمت قرار گرفته است و یا این که او به دروغ، ادعاى انفاق مى کند. آیه بعد نیز با این احتمال ها سازگار است.
2 - افتخار به بذل و بخشش ها و خودنمایى در تأمین نیازمندى هاى مالى جامعه، مذموم و مورد نکوهش خداوند است.
یقول أهلکت مالاً لبدًا
در آیه شریفه مورد مصرف اموال مشخص نشده است; ولى به قرینه آیات بعد (فکّ رقبة أو إطعام ...) مى توان گفت: مراد هزینه کردن آن، در مصارف عمومى است.
3 - مصرف ثروت براى رفع نیازمندى هاى مردم، در دیدگاه منکران معاد، خسارتى سنگین و جبران ناپذیر است.
أهلکت مالاً لبدًا
انتخاب تعبیر «أهلکت» و پرهیز از گفتن «أنفقت» و نظایر آن، بیانگر این است که گوینده، مال هاى مصرف شده را «هلاک شده» مى پندارد. این بینش ممکن است برخاسته از انکار پاداش انفاق، بر اثر انکار معاد باشد.
4 - برخى از مردم، به دروغ خود را از انفاق گران معرفى کرده و مدعى بذل و بخشش هاى انبوه اند.
یقول أهلکت مالاً لبدًا
آیه بعد ـ که گوینده «أهلکت مالاً لبداً» را غافل از آگاهى خداوند خوانده است ـ مى تواند نشانگر نادرست بودن ادعاى انفاق گرى او باشد.
5 - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله «یقول أهلکت مالاً لبداً» قال: هو عمروبن عبدود حین عرض علیه على بن أبى طالب(ع) الإسلام یوم الخندق و قال: فأین ما أنفقت فیکم مالاً لبداً و کان أنفق مالاً فى الصدّ عن سبیل اللّه فقتله على(ع);(1)
امام باقر(ع) درباره سخن خداوند«یقول أهلکت مالاً لبداً» روایت شده که فرمود: گوینده این سخن عمرو بن عبدود بود، آن زمان که حضرت على بن ابى طالب(ع) در روز [غزوه ]خندق، اسلام را بر او عرضه کرد; وى گفت: کجا رفت آن اموال زیادى که در مورد شما خرج کردم؟ و او اموال [زیادى] را در راه جلوگیرى از راه خدا صرف کرده بود پس حضرت على(ع) او را کشت».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) 1 - پندار نهان ماندن کردارها از خداوند و ناظر نبودن او بر انسان، پندارى باطل و شگفت آور است.
أیحسب أن لم یره أحد
2 - خداوند، انسان ها را مى بیند و به کردار و گفتار آنان آگاه است.
أیحسب أن لم یره أحد
3 - لزوم پرهیز از ادعاهاى نادرست و توجه به آگاهى خداوند از رفتارها و نیّت هاى انسان
یقول ... أیحسب أن لم یره أحد
توبیخ مستفاد از همزه استفهام در «أیحسب»، ممکن است ناظر به دروغ بودن گفتارى باشد که در آیه قبل از مدعیان انفاق نقل شد.
4 - مدعیان کمک هاى اقتصادى به جامعه، باید خدا را ناظر بر خویش دیده، ادعاى گزاف نکنند.
یقول أهلکت مالاً لبدًا . أیحسب أن لم یره أحد
5 - خودنمایى در بذل و بخشش ها و فخرفروشى بر مردم به جهت انفاق هاى سنگین، در پى دارنده نکوهش و کیفر از سوى خداوند
یقول ... أیحسب أن لم یره أحد
گوینده «أهلکت مالاً» ـ حتى به فرض صداقت در ادعاى خویش ـ ممکن است به جهت فخر فروشى بر دیگران، مورد توبیخ قرار گرفته باشد.
6 - کسانى که خداوند را ناظر بر نیت ها نمى دانند و گشاده دستى هاى خود را به رخ دیگران مى کشند، گرفتار پندارى موهوم و ناروایند.
یقول أهلکت مالاً لبدًا . أیحسب أن لم یره أحد
در برداشت یاد شده، گوینده «أهلکت مالاً لبداً» کسى فرض شده که بذل و بخشش هاى فراوانى داشته ولى در آنها نیت خالصانه نداشته است. این آیه بخششهاى او را فاقد ارزش معرفى کرده است.
7 - کمک هاى مالى به مردم ـ هر چه باشد ـ از دید خداوند مخفى نمانده و محاسبه خواهد شد.
یقول أهلکت مالاً لبداً . أیحسب أن لم یره أحد
در برداشت یاد شده، مفروض این است که گوینده «أهلکت ...» اهل انفاق بوده; ولى بر تعبیر «أهلکت» توبیخ شده است. به این بیان که انفاق گران، نباید مال خود را تلف شده بدانند; زیرا انفاق ها از نظر خداوند مخفى نمى ماند. البته این افراد نباید به همین مقدار اکتفا کنند; بلکه براى قرار گرفتن در زمره «أصحاب المیمنة» باید به عقبه هایى گام نهند که آیات بعد گویاى آن است.
8 - کسانى که انفاق را اتلاف مال مى پندارند، گرفتار پندارى موهوم و مذموم اند.
یقول أهلکت مالاً لبدًا . أیحسب أن لم یره أحد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرآسان
1) تفسیر:آیه- 1- 2- لا أُقسِمُ بِهذَا البَلَدِ
معنای کلمه (لا أُقسِمُ) را در ذیل آیه- 15- سوره: تکویر نوشتیم. مفسرین عموما میگویند: سوگند اینکه آیه به شهر مکه معظمه است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) 2- وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ- یعنی یا محمّد (ص) تو مقیم اینکه شهر معظم هستی. اینکه شهر محل تو میباشد. اینکه آیه نشان میدهد که شرافت مکه بسبب شرافت و اهمیت آن کسی است که مقیم آن بود. یعنی رسول عزیز اسلام که مردم را به توحید پروردگار و اخلاص در عبادت خدا دعوت میکرد. اینکه آیه بیان میکند که بزرگداشت مکه و سوگند به آن بخاطر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله است که محل اقامت آن بزرگوار بود. کما اینکه مدینه را به اینکه سبب طیبه میگویند که پیامبر خدا در حال حیات و ممات در آن بود و هست ...
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) - وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ
- مفسرین بقدری در باره تفسیر اینکه آیه اختلاف دارند که نوشتن و خواندن آنها خسته کننده است. ما فقط به نقل دو قول که تناسب بیشتری دارند اکتفاء میکنیم. یکم اینکه در مجمع البیان میگوید: امام جعفر صادق علیه السّلام میفرماید: منظور از کلمه (والِدٍ) حضرت آدم و مقصود از (وَ ما وَلَدَ) پیامبران و اوصیاء و پیروان آنان میباشد. اینکه معنا از اینکه نظر تناسب بیشتری دارد که خدای علیم به افراد و اشیاء با اهمیت سوگند یاد میکند. و معلوم است که انبیاء و اوصیاء علیهم السّلام اهمیت فراوان دارند دوم اینکه در تفسیر المیزان می- گوید: منظور از کلمه (والِدٍ) حضرت ابراهیم و مقصود از کلمه (وَ ما وَلَدَ) حضرت اسماعیل علیهما السّلام است. زیرا بین شهر مکه که مورد سوگند میباشد و حضرت ابراهیم و اسماعیل که آنرا بنا نهادند مناسبتی در کار است. مع تصرف و تلخیص- مؤلف.
تأویل:
باقر آل محمّد صلّی اللّه علیهم اجمعین میفرماید: منظور از کلمه (والد) حضرت علی بن أبی طالب علیه السّلام است. و مقصود از کلمه (و ما ولد) حضرت امام حسن مجتبی و حضرت امام حسین علیهما السّلام است- شواهد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ
اینکه آیه شریفه جواب سوگندی میباشد که در آیه (1 و 3) یاد شده است. کلمه (کَبَدٍ) بر وزن فرس همانطور که در بحث لغت معنی گفته شد به معنای رنج و مشقت فراوان میباشد. یعنی سوگند به مکه و حضرت آدم و پیامبرانی که از او به وجود آمدند ما یقینا انسانرا در رنج و زحمت آفریدیم. جالب توجه اینکه لفظ (فِی) که در آیه است برای ظرفیت و احاطه داشتن بر چیزی است. یعنی همانطور که ظرف بر مظروف خود مثلا نظیر چیزی که در میان دریا باشد احاطه دارد رنج و مشقت دنیوی هم که بمنزله ظرف میباشد بر مظروف خود که انسان است احاطه خواهد داشت.
عبارت حضرت علی بن أبی طالب علیه السّلام در آغاز خطبه- 224- نهج البلاغه اینکه آیه راتفسیر میکند و میفرماید:
دار بالبلاء محفوفة، و بالغدر معروفة.
یعنی اینکه دنیا خانهای است که بلاء و محنت اطراف آنرا فراگرفته است. و اینکه دنیا به بیوفائی و پیمانشکنی معروف میباشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) 5- أَ یَحسَبُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ- اوصاف و مشخصاتی که از اینکه آیه به بعد برای انسانی که در آیه قبل گفته شد مشاهده میشوند نشان میدهند که منظور: انسان مغرور و غیر مؤمن است. اینکه استفهام، استفهام انکاری و توبیخی است. یعنی آیا جا دارد: اینکه انسان اینطور حساب کند که احدی بر او قدرت و سلطه نخواهد داشت! و حال آنکه در نهج البلاغه میفرماید: اینکه انسان مغرور را حتی یک پشه میتواند اذیت و آزارش نماید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) یَقُولُ أَهلَکتُ مالًا لُبَداً
یعنی انسان بدبخت میگوید: من مال و ثروت فراوانی را برای دشمنی و عداوت با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مصرف و فانی نمودهام- گفته شده: وی حرث بن عامر ... بوده است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) 7- أَ یَحسَبُ أَن لَم یَرَهُ أَحَدٌ- آیا جا دارد که اینکه انسان گمراه گمان کند: احدی رفتار و کردار او را ندیده باشد! در صورتی که خدای علیم از کلیه حرکات و سکنات و حتی نیتهای او آگاه است. پیامبر عالیقدر اسلام صلّی اللّه علیه و آله در اینکه باره میفرماید:
لا تزول قد ما العبد حتی یسئل عن اربعة: عن عمره فیما افناه، و عن ماله من اینکه جمعه و فیما ذا انفقه، و عن علمه ما ذا عمل به، و عن حبنا اهل البیت.
یعنی فردای قیامت است که عبد قدم از قدم بر نمیدارد تا اینکه در باره چهار موضوع از وی پرسش شود: 1- از عمرش، که آنرا برای چه طی کرده است 2. از مال و ثروتش، که آنرا از کجا بدست آورده و ور کجا مصرف نموده است 3- از علمش، که چگونه به آن عمل کرده است 4- از محبت و دوستی ما اهلبیت
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
1) [1] برای فهم دامنه اهمیت یک قضیه، آن را با قضیه دیگری از راه سوگند خوردن مقایسه میکنیم، و هنگامی که پای قسم در کلام خدا به میان میآید، بر اینکه امر دو چیز دیگر افزوده میشود: اولا، عظمت آنچه را که به آن سوگند یاد میکنیم، به همان گونه منعکس میکند که عظمت آنچه را که بر آن سوگند یاد میکنیم منعکس میسازد، ثانیا، از ارتباطی پنهان یا آشکار میان دو امر خبر میدهد. و در آغاز سورة البلد مشاهده میکنیم که پرداختن به سوگند خوردن به بلد و والد و ولد، برای بیان مشقتهایی است که انسان با آنها رو به رو است، پس میان آنها چه ارتباطی وجود دارد! اینکه نکته را روشن میکند که بیشتر رنجی که آدمی تحمل میکند، برخاسته از زمین و اولاد است.
«لا أُقسِمُ بِهذَا البَلَدِ- سوگند میخورم به اینکه شهر.»
گفتیم که هدف از قسم افکندن سایههایی از عظمت بر موضوع است، و به زودی اینکه هدف نفی یا اثبات آن را تحقق میبخشد، و گاه نفی قسم اشاره به اهمیت چیزی است که به آن سوگند خورده میشود و در عظمت آن مبالغه شده است، و به همین سبب مفسران گفتهاند که «لا» ی نفی در اینکه جا زاید است، و بعضی گفتهاند که: آن شبیه کلمه «کلّا» است که افکار جاهلی را نفی میکند.
بلد- بنا بر گفتههای مفسران- مکه است و شرف مکه آشکار است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) [2] ولی مکه شریفتر از رسول اللّه نیست، بلکه شرف هر زمین به بندگان صالحی از خدا است که در آن سکونت دارند، و لذا در حدیث آمده است: «حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است»،«1» و اینکه حدیث را حدیثی دیگر تفسیر میکند، و آن اینکه که: رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله- به کعبه نگاه کرد و گفت «مرحبا به اینکه خانه که چه اندازه بزرگ است؟ و چه اندازه حرمت او در نزد خدا بزرگ است؟ و حرمت مؤمن در نزد خدا بزرگتر از حرمت تو است، بدان جهت که خدا از تو تنها یک چیز را حرمت و احترام داده است، و از مؤمن سه چیز را: مال و خون او و اینکه که به او گمان بد برده شود».«2» آیا کعبه نخستین خانهای نیست که برای انسان نهاده شده است، پس هدف انسانی است که زمین و آنچه در آن است مسخر او است، و کدام انسان از محمّد بن عبد اللّه- صلی اللّه علیه و آله- شریفتر است!
«وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ- در حالی که تو در اینکه شهر سکونت داری.»
و بعضی گفتهاند که معنی آیه چنین است: به شهری سوگند یاد میکنم که حرمت سوگند خوردن (در جاهلیت) به آن را پیامبر شکست. و به روایت مأثور از امام جعفر صادق- علیه السلام- آمده است که گفت: «مردم جاهلیت حرم کعبه را بزرگ میشمردند و به آن سوگند یاد نمیکردند، و حرمت و حرام خدا را در آن حلال نمیشمردند، و معارض کسی که در آن بود نمیشدند، و جنبندهای را از آن بیرون نمیبردند، پس خدای تعالی گفت:لا أُقسِمُ بِهذَا البَلَدِ وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ. گفت: بلد را بزرگ میشمارند و به آن سوگند یاد میکنند، ولی حرمت رسول اللّه را در آن نگاه نمیدارند».«3»
بنا بر اینکه شرف مکان وابسته به فراهم بودن آزادی و امنیت برای ساکنان آن است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) [3] سپس خدا به پدر و آن که از وی تولد یافته سوگند یاد میکند و میگوید:
«وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ- و به پدر و فرزندش.»
آنان کیاناند! هر پدر تحمل رنج میکند تا فرزندش رشد کند و به سنین جوانی رسد، و نیز هر فرزند تلاش میکند تا به کمال برسد و پدر شود، و بنا بر اینکه سوگند حالت مطلق دارد و هر انسان را شامل میشود.
بعضی گفتهاند که مراد از والد آدم ابو البشر- علیه السلام- است و فرزندان او، یا ابراهیم- علیه السلام- و فرزند او اسماعیل یا همه زادگان صالح او.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) [4] اگر چیزی به وزن پنج کیلوگرم را با خود حمل کنی، و گمان کنی که ده کیلوگرم است، یا گمان کنی که سه کیلوگرم، در کدام یک از دو فرض بار را آسانتر حمل میکنی!؟ چنین است در آن هنگام که با زندگی مواجه باشی و آن را همچون بالا رفتن از کوهی بلند تصوّر کنی. به سهولت بر آن غالب میشوی، و اینکه به عکس آن است که تصور کنی به یک سفر جهانگردی پرداختهای.
قرآن کریم از ما میخواهد که حقیقت زندگی را بشناسیم، و به تراز آن ارتقا پیدا کنیم، چه آن، برای دین و دنیای ما، بهتر از اینکه است که به خاطر راحتی از آن بگریزیم. قرآن تو را چندان نیرومند میخواهد تا هیچ باری بر تو سنگینی نکند، و نمیخواهد که پیوسته در صدد یافتن بار سبک باشی که گاه به آن دسترس پیدا نمیکنی ... آیا اینکه گفته خداوند متعال را نخواندهای که:
یا أَیُّهَا الإِنسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ. چرا. و همه زندگی آدمی کدح و تلاش است مگر آن که از آن غفلت ورزد و به تلاش و کوشش سختتر بگریزد، و بر دشواریهای آن غالب شود تا آن که به اینکه اعتراف نکند که دشواری و صعوبتی وجود دارد.
«لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ- آدمی را در رنج و برای رنج آفریدیم.»
و چگونه میشود از چیزی گریخت که جزئی از حیثیت و حتی وجود آدمی است، چه بخواهیم و چه نخواهیم!؟ نیز گفتهاند که کبد به معنی سختی و رنجوری است.
خود هستی عبارت از یک سلسله پیروزیهای علیه نیستی است، مگر وجود نوری نیست که به هر چیز واقعیت میبخشد! چنان تصور کن که نور عبارت از ذراتی پیوسته به یکدیگر است، پس اگر متوقف شود چیزی جز تاریکی بر جای نمیماند.
زندگی به نوبه خود عبارت از یک سلسله از مبارزات علیه مرگ است، آن نیز نوری تجدید شونده است که نتیجه عمل میلیونها عامل همزمان است که چون بعضی از آنها مفقود شود، خود نابود خواهد شد.
به همین گونه زندگی هر یک از ما مبارزهای با طبیعت است، آیا میدانی چند میلیارد سلول در مراحل زندگی برای از بین بردن جان تو مورد حملهات قرار دادهاند، و چند بار در معرض مرگ قرار گرفتهای و خدا تو را از آن نجات داده است! و حتی در تراز آشکار انسان را در کبد مییابیم: در تاریکی زهدان برای بقا مبارزه میکند، و در هنگام ولادت با بزرگترین چالشها مواجه میشود، و حتی ساعت زادن را به ساعت مرگ تشبیه کردهاند، و آدمی در کودکی از گرسنگی و تشنگی و درد و رو به رو شدن با خطرها رنج فراوان تحمل میکند، آیا چند درصد مرگ اطفال در کشورهای رو به رشد بالاترین و در غیر آن بالا نیست!؟ کودکی را که در حال فرا گرفتن عمل راه رفتن است تماشا کن و ببین که چگونه گام بر میدارد و چگونه میافتد، و ملاحظه کن که در وقت یاد گرفتن لغات و کلمات با چه دشواریها رو به رو است، و هنگامی که میخواهد پدر و مادر رابرای فراهم آوردن چیزی که مورد علاقه او است راضی کند، چه اندازه تلاش میکند و میگرید. اینکه همه گوشههایی از رنج و تلاش کودک است. اما تحمل رنج بزرگسالان پایانی ندارد، زیرا که آدمی صاحب شعور و بلند پرواز آفریده شده است، و عقل و شعور وسیله جلب درد و رنج و بلند پروازی پیمودن راه تحمل رنج و سختی است، و همین عامل است که آدمی را از دیگر موجودات زنده متمایز میسازد، و در اینکه باره از امام حسن مجتبی- علیه السلام- روایت شده است که گفت:
«آفریدهای را نمیشناسم که درباره کارها به اندازه آدمی متحمل درد و رنج شود، از تنگیهای دنیا و سختیهای آخرت هر دو رنج میبرد».«4
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: این قسمت عالی بود:
عقل و شعور وسیله جلب درد و رنج و بلند پروازی پیمودن راه تحمل رنج و سختی است، و همین عامل است که آدمی را از دیگر موجودات زنده متمایز میسازد، و در اینکه باره از امام حسن مجتبی- علیه السلام- روایت شده است که گفت:
«آفریدهای را نمیشناسم که درباره کارها به اندازه آدمی متحمل درد و رنج شود، از تنگیهای دنیا و سختیهای آخرت هر دو رنج میبرد»
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) [5] و در اینکه تحمل رنج مؤمن و کافر، و ثروتمند و فقیر، و خرد و کلان، و هر کس که انسان نامیده شود، همه با یکدیگر برابرند. گاه از اینکه که دوستت در رنج است آگاه نمیشوی، بدان سبب که در قلب او جای نداری، و به همین سبب چنان میپنداری که وضع دیگران از تو بهتر است، ولی مگر ایشان همچون تو بشر نیستند!
چرا. پس بیایید تا به آنچه واقعیت است رضا دهیم، و مسئولیت را بپذیریم، و دیگر کسی نگوید: من اکنون کوچکم، و چون بزرگ شوم از غم و رنج رهایی خواهم یافت، بدان جهت که بزرگان وضع بهتر دارند، یا بگوید: من اکنون مجردم و با ازدواج وضعم رو به راه خواهد شد، یا اینکه که، سبب گرفتاریهای من فقر است، و اگر خدا مرا بینیاز کند به راحتی و آسایش خواهم رسید، یا اینکه که بگوید: مشکل من خردسالی فرزندانم است و چون بزرگ شوند از غم ایشان خلاص خواهم شد، ولی چون از حالی به حال دیگر، یا از مرحلهای از زندگی به مرحلهای دیگر انتقال پیدا کند، دشواریهای تازه او را مورد هجوم قرار میدهد که هر یکی از قرینه خود بزرگتر است. بنا بر اینکه بهتر آن است که آدمی در آرزوهای شیرین و در خوابهای بیداری زندگی نکند، و نگوید که خدا مرا مجازات نخواهد کرد. چرا! مگر او بشر نیست.
«أَ یَحسَبُ أَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ- آیا گمان میکند که کسی بر وی قدرت پیدا نخواهد کرد!» گفتهاند که معنی آن چنین است: آیا پسر آدم چنان میپندارد که خدای عز و جل او را مجازات نخواهد کرد! به نعمتهایی که خدا به او داده مینگرد و گرفتار غرور میشود، و به اینکه اندیشه نمیافتد که آنچه ندارد بسیار بیش از چیزهایی است که دارد، میگوید: هیچ کس نمیتواند بر من غلبه کند، در صورتی که در میان دشواریها و چالشها به سر میبرد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) [6] آیا میدانی که انسان چگونه بزرگ میشود! هنگامی که قضیه بزرگی را حمل میکند، نسبت ادا کردن قضیه برابر با تعالی او است، و بدین گونه خدا بر بندگان صالح خود مسئولیتهای بیشتر تحمیل کند، و آنان را به سختترین بلا مبتلا میسازد، حتی در حدیث معروف آمده است: «بلا برای انبیاء است و سپس اولیاء و سپس بهتر و بهتر»، جز اینکه که بعضی از مردم چون مأموریتی یا قضیهای یا مسئولیتی را بر دوش دارند، خود را برای آن کوچک میبینند و میگویند: چگونه به انجام دادن اینکه کار موفق میشوم! و به همین جهت قصد فرار از آن میکنند. در حقیقت اشخاص بزرگ در همین نقطه از دیگران جدا و شناخته میشوند، آنان هیچ کس را شایستهتر از خود برای انجام دادن کار خیر یا تحمل یک مسئولیت نمییابند، بلکه بعضی از آنان برای یافتن کسی چندان به جستجو نمیپردازند.
شاید آیه به بحث درباره همین حالت نادر در نفس انسان میپردازد، چه آن را چنان میبیند که اگر چیز اندکی بدهد، در چشم خودش بزرگ مینماید و میگوید: اینکه مال بزرگی است، و نمیگوید که آن را برای زندگی او داده است، بلکه خود را زیان دیده میبیند و میگوید: آن مال را هلاک کردم.
«یَقُولُ أَهلَکتُ مالًا لُبَداً- میگوید: مال بسیار از دست دادم.»
شاید در اینکه کار دروغگو باشد، و جز اندکی نداده و کار او در نظر خودش بزرگ جلوه کرده است، بر خلاف آن مؤمن که هرگز از حدّ کوتاهی کردن در برابر خدا بیرون نمیرود و پیوسته در صدد انجام دادن کار بزرگتر و دارای فضیلت بیشتراست.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) [7] سپس چنان گمان میکند که او را همچون چارپای چرنده به حال خود رها کردهاند و هیچ کس مراقب او نیست. هرگز چنین نیست و خدا مراقب او و از رگ گردن به او نزدیکتر است.
«أَ یَحسَبُ أَن لَم یَرَهُ أَحَدٌ- آیا چنان گمان میکند که هیچ کس او را ندیده است!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تدبرقران
1) توضیح «لا» در اول این سوره:
لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ (١)
اولین بحث در این سورۀ مبارکۀ کلمۀ «لا اقسم» است که یعنی چه؟
دو نظر در این مورد وجود دارد یکی این که این «لا» در اینجا زائده است. و یکی این که نافیه است. کسانی که گفتهاند که زائده هست، دلیلشان این بود که اگر «لا» زائده نباشد، تأکید قسم از بین میرود. در حالی که ما میگوییم که «لا» نافیه هست. و هیچ آسیبی به تأکید قسم نمی رساند.
چرا که قسم نمیخورم اگر تأکیدش از قسم میخورم بیشتر نباشد کمتر نیست. چرا که با این «لا» میرساند این مقسم به آن قدر بدیهی و روشن است که به آن قسم نمیخورم یا آن قدر برای من عظمت دارد که به آن قسم نمیخورم.
ما در میان این دو نظر در مورد «لا»، نظر دوم را که «لا» به معنای نفی است را اولی میدانیم.
چون زائده، بود و نبودش بلا فرق است و این هم قابل قبول نیست و اگر بگوییم که «لا» برای تأکید آمده که آن هم خیلی روشن نیست. و کلمۀ زائده هم برازندۀ قرآن نیست. «لا» در جای خودش نافیه است و در عین حال هم تأکید را افزایش میدهد و کاهش نمیدهد. و ما نباید بگوییم که این «لا» زائده هست ولی مفید تأکید است. همان نافیه است و شدت تأکید را بیشتر میکند.
و در محاورات خودمان هم همین طور عمل میکنیم و میگوییم که من دیگر قسم نمیخورم به خدا یعنی جا داشت که قسم بخورم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (٢)
«حِلًّ»: یعنی تو مستقری در این شهر و بعضیها یک معنای دیگر هم برای «حلًّ» یبان کردهاند که تو در این شهر حلال شدهای، و حرمت تو در این شهر شکسته شده است، و در راستای این معنا «لا اقسم» را این طور معنا کردهاند، که «من اصلاً به این شهر قسم نمیخورم، چرا که این شهر ارزش قسم خوردن ندارد».
«لا» برای بیان عظمت
ما در مورد «هذا البلد» در نزدیکی این سوره، سورهای داریم که به این شهر قسم خورده است «و هذا البلد الامین»، و یکی هم اینکه در بررسی «لا اقسم» در قرآن درمیآید که «لا اقسم» از بابت بیارزش بودن شهر نبوده است، بلکه از باب اهمیت آن بوده است. مثل: «لا اقسم بیوم القیامه، و لا اقسم بنفس اللوامه»، و یا «لا اقسم بمواقع النجموم و إنه لقسم لو تعلمون عظیم ». و حالا میفرماید «لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذ االبلد».
یک بار تو در داخل این شهر نیستی و من به آن قسم میخورم «و هذا البلد الامین»، و یک بار هم چون تو در این شهر اقامت داری من به این شهر قسم نمیخورم.
چون وجود تو برای من خیلی با ارزش است، و در این شهر اقامت داری، پس این شهر هم ارزش پیدا میکند.
با توجه به موارد استعمال «لا اقسم» در قرآن و با توجه به وجود سوگند به «هذا البلد» در قرآن در مجاورت همین «لا اقسم»، و با توجه به این که «حلُّ» هم تحمل «حلول پیدا کردن» و «مقیم بودن» را دارد، به نظر میرسد که معنای درست همین است که من به این شهر قسم نمیخورم و حال آنکه تو در این شهر اقامت داری.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ (٣)این «واو» دو گزینه برایش مطرح است، که بعد از بیان یکی از دو گزینه انتخاب میکنیم.
یکی این که «واو عطف» است، و «و والد و ما ولد» را به «هذا البلد» عطف کرده است، که به این شهر قسم نمیخورم و به «والد» هم قسم نمیخورم و به «ما ولد» هم قسم نمیخورم.
دوم این که بگوییم که این «واو»، «واو قسم» است: لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ (١)وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (٢) من به این شهر در حالی که تو در آن هستی قسم نمیخورم. ولی به آن والد و آنچه که به دنیا آورد قسم میخورم، که وجه دوم مطلوب است.
یعنی اینکه «واو» در اینجا «واو قسم»، باشد، به خاطر وجود جواب قسم که:
لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی کَبَدٍ (۴)و الا اگر قرار باشد که «لا» بیاید و قسمی ذکر نشود، آمدن جواب قسم بی فایده است، و در صورت عدم وجود قسم، جواب قسم جایگاه پیدا نمی کند.
آیۀ (۴) از نظر ادبی جواب قسمی است که در آیه (۳) مطرح است، و آیۀ (۴) از نظر مفهومی موکد است برای هر سه آیه قبلی. یعنی (۱و۲) در مقام تأکید آیۀ ۴ مفید است، هر چند که از نظر ادبی قسم و جواب بر آن به حساب نیاید. و الا سیاق، سیاق تأکید آیۀ (۴) است.
اگر ما بیاییم بین «لا» و «اقسم» فاصله بیندازیم، چنین چیزی در زبان عربی نداریم، و در ثانی موقعی که قسم به بیان مثبت میآید ذکر فعل «اقسم» لازم نیست، مثل و الفجر و…و اصل اتصال بین «لا» و «اقسم» است.
و حالا وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ (٣)یعنی چه؟ «والد» یعنی به دنیا آوردنده و «ما ولد» یعنی که آنچه به دنیا آمده، مولود. و به خود «والد» هم اگر بخواهیم دقت کنیم، والد است، نه والده. یعنی پدر، پس خود «والد» مفهومش روشن است و تنوینش در این سیاق میشود.
تنوین تعظیم یعنی «والد»ی با عظمت، جنس هم نیست، که بگوییم که جنس والد را میگوید و تمام این قرائن می رساند که منظور آن «والد»ی به خصوص است که با عظمت از آن یاد می شود. و «ولد» آن هم «ولد»ی مشخص است.
و اگر از این منظر به آن نگاه کنیم و در سیاق «هذا البلد»، و به قرآن رجوع کنیم، «والد و ولدی» که با «هذاالبلد» مرتبط بود، در بیان خود قرآن ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام است.
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (١٢٧) و آن دعایی که در مورد این شهر کردند و….و باید دقت کرد که منظور به دنیا آمدن در مکه نیست، بلکه از «والد و ما ولد»ی بحث می کند که به مکه ربط دارند.
ما اینجا اقامۀ وجه میکنیم، ولی آیا این «والد و ما ولد» همان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام هستند؟ چیزی نگفتهایم.
ما چند مرحله را باهم آمدهایم: اول این که آیا والد جنس است؟ که گفتیم که جنس نیست. و حالا تنوین را چه تنوینی بگیریم؟ تنوین نکره بگیریم که قسم به یک والدی و آنچه که زایید! که با مقام سازگار نیست که این «والد و ولد»ش مجهول باشند.
پس تنوین تحقیر که نمیشود گرفت، پس تنوین تعظیم است. یعنی والدی چنان و آنچه به دنیا آورد. حالا والدی چنان و آنچه که به دنیا آورده، مصداقش چه کسی بوده؟ به سیاق نگاه میکنیم سیاق «هذاالبلد» است و «هذاالبلد» هم در قرآن جستجو میکنیم، میبینیم که حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام هستند.
ولی آن سؤال به قوت خود باقی است که چرا از ایشان به عنوان «والد و ما ولد» یاد شده و ما جوابی برای آن نداریم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) و اما جواب قسم: لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی کَبَدٍ (۴)
«کبد»: رنج وسختی
به تحقیق ما آفریدیم انسان را در رنج وسختی.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (۵)که در اینجا «لن» نفی ابد است و هرگز معنا میدهد و «یقدر» هم به معنای قادر بودن هست. یا عرصه را تنگ گرفتن است، که آن هم ناشی از همان قدرت داشتن است که میتواند عرصه را بر دیگری تنگ کند.
قدرت داشتن را بگیریم یا تنگ گرفتن را؟ با توجه به سیاق که مال را آورده است، تنگ گرفتن مناسب است.
آیا انسان گمان میکند که کسی عرصه را بر او تنگ نخواهد کرد؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) یقُولُ أَهْلَکْتُ مَالا لُبَدًا (۶)همین انسانی که در «کبد» آفریده شده میگوید که مال فراوانی را تباه کردم.. و مشهور است که منظور از تباه کردن مال زیاد این است که این شخص مالی را انفاق کرده و امروز پشیمان است.
«لبد» به معنای فراوان است.
شأن نزولهایی را برای این ذکر کردهاند ولی فارق از شأن نزول، خود سوره قرینهای ندارد که منظور انفاق باشد. و یک معنای دیگر هم وجود دارد که این آیه یک اصطلاح در زبان عربی است، و این را باید به اصطلاح ترجمه کرد، که در شعرهای قدیمی عرب هم ذکرشده است: «وإذا سکرتُ فاننی مستهلکًا مالی و إرضی وافراً لم یکلموا» وقتی که مست می شوم مال و ارضم را آنقدر زیاد نابود و هلاک میکنم که حرفش را هم نزن، یا که نگو و نپرس» این اصطلاح را چه کسی به کار میبرد؟ آن شخص مرفهی که خوشی مستش کرده و آن قدر ولخرجی میکند که حساب ندارد و به این ولخرجی کردنش افتخار هم میکند!
مثلا میگویند که من آنقدر در عروسی خرج کردهام که فقط پول گلی که زیر ماشین عروس ریختم دو میلیون بود! و یا برای خرید کمی(شش هزار تومان) که میکند، پول کلانی(پنجاه هزار تومان) را به مغازهدار میدهد و بقیهاش را هم نمیگیرد!
خدای متعالی بعد از این قسمها میفرماید: که ما انسان را همواره در رنج خلق کردهایم. یعنی طوری او را خلق نکردهایم که خیال کند که فقط خودش هست، وقتی به زندگی خودش نگاه بکند متوجه میشود که همیشه دستی بالای سرش هست. و هیچ وقت این انسان را در این دنیا به رفاه مطلق نمیرسانیم. «فی کبد» است همین وجود و همین زندگی «کبد» یا رنج و سختی دارد .(مصیبت، گرفتاری، بیماری و)
یک وقت هم ظاهر قضیه رفاه و نعمت است، ولی وقتی واقعیت را نگاه میکنی میبینی که چه قدر کبد حواشی آن را در برگرفته است، یعنی هیچ انسان رفاه مطلق و آسایش محضی در این دنیا ندارد.
خدا میفرماید که ما این انسان را در کبد خلق کردیم، ولی گمان میکند که هیچ کس بر او تنگ نخواهد گرفت؟ و تعجب این جاست که انسان در کبد خلق شده ولی دست قادر خدا را نمیبیند. خدا میفرماید این طور خلقت کردم که گمان نکنی که تنهایی، و دست قاهر و قادری بالای سرت نیست، و همیشه بدانی که همه چیز دست خودت نیست، با این وجود انسان ولخرجی میکند و مالش را هدر میدهد و به این هدر دادن مالش هم می بالد، و غرور به او دست میدهد.
اگر انسان سری به مناطق مرفهان بی درد نشین بزند، این «اهلکت مالا ًلبدا» را میبیند.
یک نگاه استقلالی به این سه آیه:
«عینین و لساناً و شفتین» که از لحاظ معنایی مشخص است. اما «نجدین» : دو برجسته، این دو برجسته چیست؟
خیلیها گفتهاند که خیر و شر. ولی به نظر ما ایراداتی به این ترجمه وارد هست:
اولا: راه خیر برجسته است، قبول، چرا راه شر برجسته آن هم در عرض راه خیر؟ در این آیات زوجها هم ارزش هستند: «عینین» و «شفتین» که ارزش مساوی دارند. ولی بخواهیم بگوییم که «نجدین» یکی راه خیر و یکی راه شر؛که شر در کنار راه خیر برجسته شود و دو برجسته شوند، قابل قبول نیست.
دوما: مفهوم خیر و شر است، که از بیرون میآوریم.
سومین اشکال این است که این «هدیناه» چه جور «هدیناهیی» هست؟ اگر منظور از «هدیناه النجدین» تکوینی است، یعنی ما در راه خیر و شرّ هدایتش کردیم که «الم» آوردن نمیخواهد. یعنی خدا میفرماید که ما تو را در راه خیر و شرّ هدایت نکردیم؟ از این چه استفادهای میشود؟
و اگر هدایت تشریعی مراد است که در قرآن هدایت به یکی از این راهها صورت گرفته است که آن هم راه خیر است : «إما هدیناه السبیل إما شاکرا ًو إما کفوراً»، هدایت تشریعی، که با راه شرّ سازگار نیست. مجموع این دلایل گزینۀ راه خیر و شرّ را تضعیف میکند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 10
4) به چیزى مى پردازد که هدف نهائى این سوگندها است ، مى فرماید مسلما ما انسان را در رنج آفریدیم (لقد خلقنا الانسان فى کبد).
((کبد)) به گفته طبرسى در مجمع البیان در اصل به معنى شدت است ، و لذا هنگامى که شیر غلیظ شود ((تکبد اللبن )) مى گویند.
ولى به گفته راغب در مفردات ((کبد)) (بر وزن حسد) به معنى دردى است که عارض کبد انسان (جگر سیاه ) مى شود و سپس به هر گونه مشقت و رنج اطلاق شده است .
ریشه این لغت هر چه باشد مفهوم فعلى آن همان رنج و ناراحتى است .
آرى انسان از آغاز زندگى حتى از آن لحظه اى که نطفه او در قرارگاه رحم واقع مى شود، مراحل زیادى از مشکلات و درد و رنجها را طى مى کند تا متولد شود، و بعد از تولد در دوران طفولیت ، و سپس جوانى ، و از همه مشکلتر دوران پیرى ، مواجه به انواع مشقتها و رنجها است ، و این است طبیعت زندگى دنیا، و انتظار غیر آن داشتن اشتباه است اشتباه ، و به گفته شاعر عرب :
طبعت على کدر و انت تریدها
صفوا عن الاکدار و الاقذار؟
و مکلف الایام ضد طباعها
متطلب فى الماء جدوة نار!
طبیعت جهان بر کدورت است و تو مى خواهى از هر گونه کدورت و ناپاکى پاک باشد؟
((هر کس دوران جهان را بر ضد طبیعتش بطلبد همچون کسى است که در میان امواج آب شعله آتش جستجو مى کند!))
نگاهى به زندگى انبیاء و اولیاء الله نیز نشان مى دهد که زندگى این گلهاى سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملائمات و درد و رنجها قرین بود، هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است .
و اگر افراد یا جوامعى را مى بینیم که به ظاهر درد و رنجى ندارند یا بر - اثر مطالعات سطحى ما است ، و لذا وقتى نزدیکتر مى شویم به عمق درد و رنجهاىهمین صاحبان زندگى مرفه آشنا مى گردیم ، و یا اینکه براى مدتى محدود و زمانى استثنائى است که قانون کلى جهان را بر هم نمى زند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 12
5) مى افزاید: آیا این انسان گمان مى کند که هیچکس قادر نیست بر او دست بیابد؟ (ا یحسب ان لن یقدر علیه احد).
اشاره به اینکه آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد.
ولى او بر مرکب غرور سوار است ، و هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مى شود گوئى خود را در امن و امان مى بیند، و از قلمرو مجازات الهى بر کنار تصور مى کند، هنگامى که به قدرت مى رسد تمام احکام الهى را زیر پا مى گذارد، و مطلقا خدا را بنده نیست ، آیا به راستى چنین مى پندارد که از چنگال مجازات پروردگار رهائى مى یابد، چه اشتباه بزرگى !
این احتمال نیز داده شده که منظور ثروتمندانى هستند که مى پنداشتند احدى توانائى ندارد ثروت آنها را بگیرد.
و نیز گفته شده منظور کسانى هستند که معتقد بودند احدى آنها را در برابر اعمالشان بازخواست نمى کنند.
ولى آیه مفهوم جامعى دارد که ممکن است همه این تفسیرها را شامل شود.
بعضى گفته اند: آیه فوق اشاره به مردى از قبیله ((جمح )) که ((ابو الاسد)) نامیده مى شد، او بقدرى نیرومند بود که روى یک قطعه چرم مى نشست ده نفر مى خواستند آن را از زیر پاى او بکشند نمى توانست ند، چرم پاره پاره مى شد و اواز جا تکان نمى خورد!.
ولى نظر داشتن آیه به چنین فرد یا افراد مغرورى مانع از عمومیت مفهوم آن نیست .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 13
6) سپس در ادامه همین سخن مى افزاید: او مى گوید من مال زیادى را تباه کردم (یقول اهلکت مالا لبدا).
اشاره به کسانى است که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مى کردند از روى غرور و نخوت مى گفتند: ما بسیار در این راه ها صرف کرده ایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریا کارى و اغراض شخصى بوده است .
بعضى نیز گفته اند: آیه اشاره است به کسانى که اموال زیادى در دشمنى با اسلام و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و توطئه هاى ضد اسلامى صرف کرده بودند، و به آن افتخار مى کردند، همانگونه که در حدیثى آمده است که در روز جنگ خندق هنگامى که على (علیه السلام ) اسلام را به عمرو بن عبد ود عرضه نمود، او در پاسخ گفت : فاین ما انفقت فیکم مالا لبدا: پس آن همه اموالى که بر ضد شما مصرف کردم چه مى شود))؟!.
بعضى نیز گفته اند: آیه ناظر به بعضى از سران قریش مانند حارث بن عامر است که مرتکب گناهى شده بود راه نجات را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سؤ ال کرد حضرت دستور کفاره به او داد. او گفت : اموال من از آن روز که وارد دین اسلام شدم در کفارات و نفقات نابود شد!.جمع میان هر سه تفسیر نیز بى مانع است ، هر چند تفسیر اول تناسب بیشترى با آیه بعد دارد.
تعبیر به ((اهلکت )) اشاره به این است که اموال او در حقیقت نابود شده و بهره اى عائدش نمى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 14
7) مى افزاید: آیا گمان مى کند که هیچکس او را ندیده و نمى بیند؟! (ایحسب ان لم یره احد).
او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى بیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است ، و از نیات او با خبر، مگر ممکن است خدائى که وجود بى انتهایش به همه چیز احاطه دارد چیزى را نبیند و نداند؟! این غافلان بى خبرند که بر اثر جهل و ناآگاهى خود را از مراقبت دائمى پروردگار بر کنار مى پندارند.
آرى خدا مى داند این اموال را از کجا به دست آورده ؟ و در چه راهى مصرف کرده است ؟!
در حدیثى از ابن عباس نقل شده است که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: لا تزول قدما العبد حتى یسال عن اربعة : عن عمره فیما افناه ؟ و عن ماله من این جمعه ، و فیما ذا انفقه ؟ و عن عمله ما ذا عمل به ؟ و عن حبنا اهل البیت :
در قیامت هیچ بندهاى قدم از قدم بر نمى دارد تا از چهار چیز سؤ ال شود:
از عمرش که در چه راهى آن را فانى کرده ؟ و از مالش که از کجا جمع آورى نموده ، و در چه راه مصرف کرده است ؟ و از عملش که چه کارى انجام داده ؟ و از محبت ما اهل بیت ))!.
کوتاه سخن اینکه چگونه انسان مغرور مى شود و ادعاى قدرت مى کند در حالى که زندگى او با درد و رنج عجین است ، اگر مالى دارد به شبى است ، و اگر جانى دارد به تبى است !
وآنگهى چگونه ادعا مى کند که من اموال فراوانى در راه خدا انفاق کرده ام ، در حالى که او از نیتش آگاه است ، هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مى داند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 8
1) سوگند به این شهر مقدس
سنت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است ، سوگندهائى که ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد. در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا تواءم با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع مى کند و مى فرماید: قسم به این شهر مقدس شهر مکه (لا اقسم بهذا البلد).
شهرى که تو ساکن آن هستى (و انت حل بهذا البلد).
گرچه در این آیات نام مکه صریحا نیامده است ، ولى با توجه به مکى بودن سوره از یکسو، و اهمیت فوق العاده این شهر مقدس از سوى دیگر، پیدا است که منظور همان مکه است ، و اجماع مفسران نیز بر همین است .
البته شرافت و عظمت سرزمین مکه ایجاب مى کند خداوند به آن سوگندیاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده ، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کرده اند، ولى جمله ((و انت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى در بر دارد، مى گوید این شهر به خاطر وجود پر فیض و پر برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است .
و حقیقت همین است که ارزش سرزمینها به ارزش انسانهاى مقیم در آن است ، مبادا کفار مکه تصور کنند اگر قرآن به این سرزمین قسم یاد مى کند براى وطن آنها و یا کانون بتهایشان اهمیت قائل شده است ، نه چنین نیست ، تنها ارزش این شهر (گذشته از سوابق تاریخى خاص آن ) به خاطر وجود ذیجود بنده خاص خدا محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را از مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرب ز خاک تو با رونق و نوا
در اینجا تفسیر دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه من به این شهر مقدس سوگند یاد نمى کنم در حالى که احترام تو را هتک کرده اند، و جان و مال و عرضت را حلال و مباح شمرده اند.
و این توبیخ و سرزنش شدیدى است نسبت به کفار قریش که آنها خود را خادمان ، و حافظان حرم مکه مى پنداشتند، و براى این سرزمین آنچنان احترامى قائل بودند که حتى اگر قاتل پدرشان در آنجا دیده مى شد در امان بود، حتى مى گویند کسانى که از پوست درختان مکه بر مى گرفت ند و به خود مى بستند به خاطر آن در امان بودند. ولى با این حال چرا تمام این آداب و سنن در مورد پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زیر پا گذارده شد؟!
چرا هر گونه اذیت و آزار نسبت به او و یارانش روا مى داشتند، و حتى خونشان را مباح مى شمردند؟!
این تفسیر در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) نیز نقل شده است .
سپس مى افزاید: ((و قسم به پدر و فرزندش )) (و والد و ما ولد).
در اینکه منظور از این پدر و فرزند کیست ؟ تفسیرهاى متعددى ذکر کرده اند:
نخست اینکه : منظور از ((والد)) ابراهیم خلیل و از ((ولد)) اسماعیل ذبیح است و با توجه به اینکه در آیه قبل به شهر مکه سوگند یاد شده و مى دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار کعبه و شهر مکه بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اینکه عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العادهاى قائل بود، و به آنها افتخار مى کرد و بسیارى از آنها نسب خود را به آن دو مى رساندند.
دیگر اینکه : منظور آدم و فرزندانش مى باشد.
سوم اینکه : منظور آدم و پیامبرانى هستند که از دودمان او برخاسته اند. و چهارم اینکه : منظور سوگند به هر پدر و فرزندى است ، چرا که مساءله تولد و بقاء نسل انسانى در طول ادوار مختلف ، از شگفت انگیزترین بدایع خلقت است ، و خداوند مخصوصا به آن سوگند یاد کرده است .
جمع میان این چهار تفسیر نیز بعید نیست هر چند تفسیر اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبد بائس -
تفسیر مجمع البیان
1) به باور همه مفسران منظور از واژه «بلد» در آیه «مکه» مىباشد، و خدا در نخستین آیه این سوره به مکه سوگند یاد مىکند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) آیه نشانگر آن است که شرافت و عظمت هر شهرى در گرو شرافت و معنویت مردم آن است، و خداى فرزانه بدان دلیل به مکه سوگند یاد مىکند، که افزون بر میزبانى کهنترین معبد توحید و تقوا، پیامبر را در بر گرفته است؛ درست همان سان که با سکونت آن پیشواى بشردوست و توحیدگرا و آزادمنش شهر مدینه نیز شرافت و شکوه یافت و براى همیشه به «طیّبه» مفتخر گردید.
افزون بر آنچه آمد، دو تفسیر دیگر براى آیه آمده است:
1 - به باور گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس» منظور این است که: و تو اى پیامبر! در این شهر در حالت احرام نیستى، بلکه بر تو روا و حلال است که هرکدام از کفرگرایان تجاوزکار را دیدى و به آنها دست یافتى، به کیفر کارش او را از پا درآورى.
این آیه نشانگر آن شرایط ویژهاى است که در فتح مکه، خداى فرزانه به پیامبرش اجازه داد تا براى گشودن شهر و کیفر چند تن از پلیدترین سردمداران مرگاندیش و تجاوزکار، در حریم خانه خدا براى یک ساعت دست به شمشیر عدالت برد. درست به همین جهت بود که شمارى از اصلاح ستیزان بیدادپیشه و کفرگرا، نظیر «ابن اختل» و «مقبس» و... که برخى فریبکارانه به پرده کعبه چنگ انداخته بودند، به کیفر رسیدند، آنگاه پیامبر فرمود: بر هیج کس پیش از من و پس از من پیکار با کفرگرایان جز همین یک ساعت که خدا به من اجازه داد روا نیست که در این شهر دست به شمشیر برد.
2 - به باور «ابو مسلم» منظور این است که: من به این شهر سوگند یاد نمىکنم در حالى که در این شهر به تو احترام نمىکنند و جان، مال، آبرو و کرامت تورا در امنیت نمىشمارند.
این دیدگاه از امام صادق نیز روایت شده است که فرمود: سردمداران قریش به شهر مکه احترام مىکردند، اما حرمت پیامبر را رعایت نمىنمودند و طبیعىترین حق او را پایمال مىساختند.
به همین جهت خدا پیام فرستاد که: من به این شهر سوگند یاد نمىکنم در حالى که تو در آن هستى اما حرمت و عظمت تو از سوى کفر وبیداد در معرض تهدید و خطر است. آنان رسالت تورا دروغ مىانگارند، به تو ناسزا نثار مىکنند، در حالى که از دیر باز هیچ کس کشنده پدر خود را در حریم این خانه و این شهر نمىکشت و بسیارى با آویختن شاخهاى از درخت حریم این خانه برگردن خویش به امنیت مىرسند، این بیدادگران این حقوق را براى تو اى پیامبر! به رسمیت نمىشناسند و هجوم ددمنشانه و خشونتبار بر مال و جان و آبرو و کرامت و شخصیت و معنویت و دین و آیین تورا، نه تنها روا که لازم مىشمارند، بر این اساس من به این شهر سوگند یاد نمىکنم.
و این سرزنش و نکوهش سختى از کفر گرایان و ظالمانى بود که خود را خدمتگزاران حرم جا مىزدند!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) در تفسیر این آیه دیدگاهها یکسان نیست:
1 - به باور گروهى منظور آدم و نسل او مىباشند، چرا که از نظر آفرینش بسیار شگفتانگیز هستند و دنیا را آباد مىسازند.
از امام صادق آوردهاند که: منظور آدم و پیامبران و جانشینان آنان از نسل آدم و پیروان شایسته کردار آنان مىباشند.
2 - اما به باور پارهاى منظور ابراهیم، پدر توحیدگرایان و آزادى خواهان گیتى و فرزندان او هستند، و به همین دلیل هنگامى که به شهر مکه سوگند یاد مىکند، به بنیانگذار آن ابراهیم، و فرزندان عرب او سوگند یاد مىکند، چرا که آنان فرزندان اصلى این شهرند.
3 - از دیدگاه «ابن عباس» آیه به هر پدر و فرزندش سوگند یاد مىکند، چرا که آفرینش و ادامه نسل انسان بسیار شگفت آور است.
4 - و از دیدگاه «سعید بن جبیر» منظور سوگند به هر پدرى است که فرزند آورد و یا نیاورد و عاقر باشد. با این بیان از نظر این دیدگاه، «ما» نافیه شناخته شده است، که به باور ما جالب نیست، چرا که در این صورت باید گفته شود که «ما» موصوله و یا موصوفه حذف شده و در حقیقت اینگونه است: «و ما ما ولد» که بسیار ثقیل است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) در تفسیر آیه چند نظر آمده است:
1 - به باور گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس» و «سعید بن جبیر» و....منظور این است که: ما انسان را در درون رنج و سختى آفریدیم، و او رنجهاى دنیا و گرفتارىهاى آخرت را با هم به دوش مىکشد.
به همین دلیل هم گفته اند: فرزند آدم همواره رنج و سختىهارا به دوش مىکشد و با آنها مبارزه مىکند تا جهان را بدرود گوید.
2 - اما به باور گروهى آیه به رنجهاى گوناگون انسان از آعازین لحظات زندگى تا پایان آن اشاره دارد و نشان مى دهد که انسان مراحل گوناگونى از رنجها و دردها و مشکلات را از دوران باردارى، زادن و به دنیاآوردن کودک، دوران شیرخوارگى، جداکردن از شیر مادر، کار و تلاش براى معاش و معاد را به دوش مىکشد و طبیعت زندگى او با رنج درآمیختهاست. خداى فرزانه پدیدهاى بسان انسان پدید نیاورده، چرا که از سویى نا توانترین پدیدههاست، اما از سوى دیگر با پنچه نیرومند خرد و اندیشه بار گران همه رنجها و سختىها را به دوش مىکشد و زندگى را مىسازد!
3 - از دیدگاه گروهى دیگر منظور این است که: ما انسان را به گونهاى آفریدیم که بر روى دو پاى خویش ایستاده، و سربلند راه مىرود، نه بسان حیوانات و جانداران بر روى چهار دست و پا، یا شکم.
4 - از دیدگاه پارهاى آیه به مسئولیتپذیرى انسان اشاره دارد، و روشنگرى مىکند که: ما انسان را هدفمند و هدفدار و با انبوهى از ارشاد و هشدار آفریدیم و اورا به مقررات دینى، عبادى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، انسانى، از رعایت نظافت و بهداشت گرفته تا نماز و نیایش، راستى و درستکارى عدالت و پروا و زندگى عادلانه و آزاد منشانه موظف ساختیم، و او باید بداند که این جهان سراى رنج و گرفتارى است و بهشت سراى آرامش و راحتى و نعمت است، و باید براى رسیدن به آن بکوشد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) در این آیه در قالب یک پرسش انکارى و بیدار گر مىفرماید:
أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ
آیا این انسان مىپندارد که هر گز کسى توانایى آن را ندارد که بر او دست یابد!
او، با این پندار سست گناه مىکند، و مقررات خدا را مىشکند و حقوق مردم را پایمال مىسازد که کسى نمىتواند از او بازخواست کند، و او را به کیفر عملکرد ظالمانهاش برساند، اما سخت اشتباه مىکند.
گفتنى است که پرسش در آیه شریفه انکارى است و منظور این است که او هر گز نباید چنین فکر کند.
به باور «حسن» منظور این است که: آیا انسان به ثروت و امکانات خویش مغرور است و چنین مىپندارد که هماره همراه اویند و کسى نمىتواند آنها را از او بستاند؟
اما به باور «قتاده» منظور این است که: آیا انسان مىپندارد که از مال و امکانات او پرسش نمىگردد که از کجا به دست آورده و کجا هزینه کرده است؟
«کلبى» مىگوید: از نمونههاى چنین انسانها «ابوالاسد»، مردى از قبیله «جمح»، در مکه بود، که آیه به او اشاره دارد. او به قدرى توانمند و درشت بود که در بازار عکاظ بر روى قطعه پوستى مىنشست و ده نفر مى کوشیدند تا آن را از زیر پاى او بکشند، اما نمىتوانستند و پوست تکه تکه مىگردید!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) آیه شریفه به کسى اشاره دارد که با فخر و مباهات اعلام مىکرد که در راه دشمنى باپیامبر و راه و رسم مترقى و آزادیخواهانه او ثروت هنگفتى را هزینه کرده است.
به باور «مقاتل» آیه به مردى مغرور به نام «حرث» اشاره دارد که مىگفت از روزى که به دین محمد(ص) گرویده است ثروت بسیارى را از دست داده، چرا که او به گناه دست یازید و پیامبر به او رهنمود داد که باید کفاره بدهد. او کفاره داد و آنگاه چنین سخن نا روایى را به زبان آورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) به باور «قتاده» و «سعید بن جبیر» منظور این است که: آیا او مىپندارد کسى او را نخواهد دید تا از او باز خواست کند که ثروت خود را از کجا به دست آورده و کجا هزینه کرده است؟
از پیامبر آوردهاند که فرمود:
لا تزول قدما العبد حتى یسأل عن اربعة: عن عمره فى ما افناه، و عن ماله من عین جمعه، و فیما انفقه، و عن عمله ما ذا عمل به و عن حب اهل البیت.(163) در روز رستاخیز هیج بندهاى گام بر نخواهد داشت، تا از چهار چیز پرسش و باز خواست گردد.
1 - از عمر او، که در چه راهى سپرى شده است؟
2 - از ثروت و دارایىاش، که از کدامین راه به دست آورده، و کجا هزینه کرده است؟
3 - از عملکرد او در زندگى، که چه کارهایى انجام داده است؟
4 - و از دوستى ما خاندان وحى ورسالت.
در تفسیر آیه، «کلبى» مى گوید: گویى انسان بدون هیچ انفاق و بخششى در راه حق، ادّعا کرد که انفاق نموده است،به همین جهت قرآن در این آیه مىفرماید: آیا او گمان مىبرد که خدا از عملکرد او آگاه نیست و انفاق و یا انفاق نکردن او را ندیده است؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.